نحوه تفکر شما در مورد کیفیت زندگی تان نسبت به حوادث تاثیر گزار است.
هیچ چیز بدتر از آن نیست که یک فرد ثروتمند همیشه ناراحت و عصبانی باشد. هیچ دلیلی برای این موضوع وجود ندارد اما با این حال من هر روز با این پدیده سروکار دارم. این موضوع ناشی از داشتن زندگی نامتعادل و انتظارات زیاد و همچنین نارضایتی از داشته های فردی ست که کیفیت زندگی را کاهش می دهد.
شما بدون قدردانی و تحسین آن چه که دارید نمی توانید به خواسته های واقعی تان برسید. اما چگونه باید تعادل را در زندگی برقرار کرد؟ در یک زندگی نامتعادل موفقیت چه معنایی دارد؟
حدود چهار دهه است که هرقدم از زندگی را به مردم و برخی از زنان و مردان بسیار مهم جهان، آموخته ام. من با مدیران شرکت های بزرگ و کوچک کار کرده ام. در تمامی این موارد دریافته ام که مردم در هر لحظه 3 تصمیم کلیدی می گیرند که کیفیت زندگی خود را بالا می برند و به زندگی شان جهت می دهد. اگر در هنگام این تصمیم گیری ها حواست تان را جمع نکنید، مانند اغلب افرادی می شوید که از لحاظ فیزیکی در وضعیت خوبی قرار ندارند. از نظر احساسی افسرده فرسوده هستند و از لحاظ اقتصادی نیز در وضعیت استرس آوری قرار دارند. اما اگر آگاهانه تصمیم گیری کنید، می توانید امروز مسیر زندگی تان را به معنای واقعی تغییر دهید.
این تصمیمها زندگی مالیتان را متحول می کند
اولین تصمیم: موضوع مورد توجه خود را با دقت انتخاب کنید در هر لحظه میلیون ها موضوع برای جلب توجه شما با هم رقابت می کنند. شما می توانید یا به مسائلی فکر کنید که در حال حاضر و در کنار شما در حال وقوع هستند یا در آینده قرار است رخ دهند. همچنین ممکن است به گذشته بیندیشید. به هر چیزی که توجه کنید، انرژی فرستاده می شود. موضوعات مورد توجه شما و الگوی انجام آن به کل زندگی شما شکل می دهد و باعث افزایش کیفیت زندگی شما می شود. علاقه مندید که روی چه حیطه ای تمرکز کنید؛ به چیزهایی که دارید یا چیزهایی که در زندگی شما وجود ندارد؟ مطمئنم که به هر دو روی سکه توجه می کنید. اما اگر افکار همیشگی تان را بررسی کنید، بیشتر برای چه مواردی وقت گذاشته اید؟
بیشتر از این که به چیزهایی فکر کنید که در اختیار ندارید یا حسرت کسانی را بخورید که از لحاظ اقتصادی از شما جلوتر هستند، شاید باید اعتراف کنید که در مورد مسائلی غیر از مسائل اقتصادی باید قدردان باشید؛ شما می توانید شکرگزار سلامتی، خانواده، دوستان، موقعیت ها و ذهن تان باشید.
افزایش عادت تحسین داشته های تان می تواند سطح جدیدی از کیفیت زندگی سلامت و ثروت عاطفی را برای تان به ارمغان بیاورد. اما سوال اصلی این است که آیا برای داشتن احساس شکرگزاری عمیق از ذهن، بدن، قلب و روح تان مایه می گذارید؟ آن جاست که می توانید لذت، شاید و رضایت را پیدا کنید...
افراط در خرید می تواند هم برای فرار از مشکلات باشد و هم نوعی تجمل گرایی
اگر در پایان هر ماه دخل و خرجتان با هم جور نیست و قسط ها و هزینه های زیادی دارید که پولی برای پرداخت آنها ندارید، اما در اتاق خواب و هال خانه تان از شدت وفور اشیا و کالاهای متنوع جای سوزن انداختن نیست، احتمالا به بیماری «اعتیاد به خرید» مبتلا هستید. توجه به خرید افراطی از دهه 70 میلادی از نظر روان شناسان و جامعه شناسان بیماری تشخیص داده شد. در آن زمان عمل روان شناسی دریافت که خرید افراطی ممکناست واکنشی روانی که خلاهای مهمی در زندگی باشد، هرچند جنس این خلاها طوری باشد که در ظاهر به نظر برسد خرید اعتیادگونه در پرکردن آنها تاثیری ندارد. به هرحال، فارغ از جنبه های نشانه شناختی و روانکاوانه، به طور معمول کسانی که اعتیاد به خرید دارند معمولا کمدها و خانه هایشان پر از لباس ها و وسایل غیرضروری است که اکثرا بیش از یک بار استفاده نشده اند. اگرچه خرید در ایام خاص یا برای مهمانی کاملا طبیعی است اما معمولا کسانی که اعتیاد به خرید دارند سراغ خریدن کفش و پوشاک لوکس می روند و وقتی به مهمانی دعوت می شوند باز هم احساس می کنند سر و وضع مناسبی ندارند.
در این میزگرد سعی شده نگاهی درمان شناسانه برای این حالت ذهنی تبیین شود و البته «بیماری» نامیدن این رفتار نیز مورد بحث قرار گیرد. دکتر نیکنام، روان شناس بالینی و خانواده درمانگر، و کاشی زاده، مشاور و رفتارشناس، هر دو روی این موضوع به تفصیل کار کرده و مراجعان متعددی را که به این عارضه مبتلا بوده اند ملاقات و درمان کرده اند. خلاصه این میزگرد را می خوانید:
افراط در خرید فرار از مشکلات است یا نوعی مصرف گرایی و تجمل گرایی؟ کاشی زاده: شما دو موضوع را مطرح کردید که نمی توان گفت از هم جدا هستند. بخش اجتماعی آن مصرف گرایی است و بخش فردی آن رفتاری است که یک سیستم دفاعی آن را ایجاد می کند، یعنی فرد به دلیل فشارهای عصبی که به سن هم مربوط نیست نمی تواند ابراز وجود کافی داشته باشد و اعتماد به نفس پیدا نمی کند. او زمانیکه استرس دارد برای ابراز وجود بلافاصله از لحاظ فردی به سیستمی پناه می برد که هم موضوع را برای چند ساعتی فراموش کند و هم درواقع برای خودش جایزه بخرد و خودش را به نوعی نوازش کند.
یعنی کارگرد ناخودآگاه؟ کاشی زاده: بله. اما پس از مدتی به عادت تبدیل می شود که مخرب است. چون این عملکرد در زمان شروع ریشه عصبی داشته است و فرد تفکر منطقی روی آن ندارد، یعنی به نوعی در زمان عصبیت مانند اسباب بازی به آن پناه می برد. زمانی خرید به اعتیاد وسواسی بدل می شود که تفکر در آن نیست و فرد به خودش حس خوبی ندارد. اما قبل از خرید افراطی فرد حس می کند کار اشتباهی کرده یا اینکه اتفاق بدی افتاده که ممکن است او در آن مقصر باشد...
احساسات، هم مثبت و هم منفی، به راحتی از طریق پست هایی که کاربران در شبکه اجتماعی به اشتراک می گذارند، گسترش می یابد.
پژوهشگران در تعدادی از موسسات علمی و دانشگاهی افزون بر خود فیسبوک مطالعات روز افزون درباره این که کاربران با حضور در فیسبوک چه احساسی درباره خود و زندگی شان پیدا می کنند را انجام می دهند. متاسفانه، بسیاری از یافته های آنها چندان برای فیسبوک و افرادی که به این شبکه اجتماعی اعتیاد پیدا کرده اند، خوب نیست.
بنابر یافته های پژوهشگران، استفاده مکرر از فیسبوک با علایم افسردگی در ارتباط است. آنها این مساله را ثابت کرده اند که احساسات، هم مثبت و هم منفی، به راحتی از طریق پست هایی که کاربران در شبکه اجتماعی به اشتراک می گذارند، گسترش می یابد. همچنین، ورود مرتب به فیسبوک بر میزان شادی بزرگسالان جوان تاثیرگذار است. از سوی دیگر، مشارکت منفعل و یا احساس طرد شدن در این شبکه اجتماعی به آثار روانی منفی منجر می شود.
به لطف تمایل ما به مقایسه خود و سبک زندگی مان با دوستانی که در فیسبوک داریم، پژوهشی جدید ارتباط بین استفاده از این شبکه اجتماعی و علایم افسردگی را نشان داده است. این مطالعه که در نشریه روانشناسی بالینی و اجتماعی منتشر شده نشان می دهد هرچه زمان بیشتری را در فیسبوک می گذرانیم، احتمال آن که احساس افسردگی کنیم بیشتر است. مکانیزم اصلی در این زمینه مقایسه اجتماعی است. در نتیجه، دلیل ایجاد چنین احساسی به تمایل ما برای مقایسه اجتماعی خود با دوستان مان باز می گردد.
صرف وقت بسیار زیاد در فیسبوک یا بازدید مکرر از آن ارتباطی مثبت با تمایل به مقایسه خود با دیگران در کاربر ایجاد می کند که این شرایط نیز با افزایش علایم افسردگی در ارتباط است. اگر عکس های منتشر شده توسط دوستان موجب احساس افسردگی در ما می شوند شاید بهتر باشد تا از این شبکه اجتماعی بیشتر فاصله بگیریم...
کودکان به طور ذاتی به صدای انسانها علاقه دارند، همچنین به طور طبیعی مایل هستند هنگامی که فرد دیگری صحبت می کند، به حرفهای او گوش داده و توجه کنند. شما هنوز هم می توانید از این تمایل ذاتی کودک خود، مثل همان وقتی که او کوچکتر بود، بهره ببرید.
* چگونه می توانم به کودک خود کمک کنم تا حرف زدن را یاد بگیرد؟ هر چقدر می توانید به صورت مستقیم با کودک خود صحبت کنید. سعی کنید بعضی وقتها، این صحبتها صرفا بین شما و او بوده و شخص ثالثی بین شما نباشد. اگر شما در حال حرف زدن یا کتاب با شعر خواندن برای او به همراه یکی از برادر یا خواهرهای بزرگترش باشید، نمی توانید لغات و اصطلاحات را به میزان مورد نیاز او تکرار کنید، یا برای او توضیح دهید؛ در واقع اگر شما با او تنها بودید، او می توانست خیلی بیشتر از این فرصت استفاده کند. هنگام حرف زدن، به او نگاه کنید؛ اجازه دهید صورت و حرکات صورت شما را ببیند.
با تطبیق دادن حرفهای خود با کارهایی که انجام می دهید، این امکان را برای کودک فراهم کنید که معنای حرفهای شما را بهتر بفهمد. می توانید بگویید: «حالا پیراهنت را در می آورم»، و پیراهنش را دربیاورید؛ سپس بگویید: «حالا نوبت کفشهایت است»، و به سراغ کفشهایش بروید.
همچنین می توانید با تطبیق دادن حرفهای خود با حرکات مختلف صورت، احساسات خود را به صورت نمایشی به او نشان دهید. سن او به اندازه ای نیست که بتوانید او را دست بیندازید (و البته در هیچ سنی نباید این کار را بکنید). اگر او را به گرمی در آغوش بگیرید و بگویید: «عفریته شلخته بدریخت مامان کیه؟» او گیج خواهد شود! صورت شما، و در آغوش گرفتن او، احساس دیگری را به او منتقل می کند با این مضمون که «دختر خوشگل مامان کیه؟»....
در بیشتر کارتون ها خشونت فراوانی به چشم می خورد. درست است که در تمام کارتون ها سرانجام شخصیت های مثبت برنده می شوند ولی آنها غالبا با اعمال خشونت به هدف خود می رسند. نظر شما در این مورد چیست؟ در حال حاضر بسیاری از والدین احساس نگرانی می کنند و اعتقاد دارند این کارتون ها، کودکان را موجوداتی خشن، فریبکار و متمرد بار می آورند. ولی آیا واقعا کارتون های خشن مضر هستند؟
انیمیشن ها در قالب کارتون و بازی های رایانه ای تاثیر زیادی در روند رشد شخصیتی کودکان و نوجوانان دارد. اگر از بعد مثبت بخواهیم به تاثیر انیمیشن بپردازیم می توان به قطعیت گفت برخی از انیمیشن ها که در قالب بازی به کودکان ارائه می شود، تاثیر خوبی روی روند یادگیری آنها می گذارد.
انیمیشن های خشن می توانند روی شخصیت کودکان تاثیر منفی بگذارند
تاثیرات مثبت و منفی انیمیشن هابر روی کودکان افزایش مهارت های شناختی در کودکان مانند مهارت دیداری فضایی یکی از ابعاد تاثیرگذار مثبت انیمیشن هاست اما تاثیر انیمیشن ها می تواند منفی نیز باشد. البته تاثیرات مثبت و منفی انیمیشن ها روی کودکان بیشتر از نوجوانان است چون در این دوره از زندگی کودک در حال آموزش اصول و شیوه زندگی کردن است و قسمت عمده شخصیت او در حال شکل گیری، به همین دلیل همانندسازی و الگوبرداری در این سنین باعث می شود که انیمیشن ها تاثیر بیشتری روی کودکان داشته باشد.
کودکان در سنین پایین تر قادر به تمییز دادن بین دنیای واقعی و غیرواقعی نیستند و همانطور که شخصیت شان براساس همانندسازی و الگوبرداری از شخصیت های موجود در انیمیشن ها نیز می تواند روی آنها تاثیر بگذارد، بنابراین انیمیشن ها می توانند باعث فرهنگ سازی شوند و روی نگرش ها و ارزش های افرادی که نسل آینده را می سازند، تاثیر بگذارند و در شکل گیری شخصیت کودکان نقش عمده ای را ایفا کنند.
نقش تربیتی برعهده رسانه نیست هرچقدر سن کودک کمتر و میزان تماشای انیمیشن های او بیشتر باشد، تاثیرات انیمیشن ها شدیدتر خواهد بود. والدین باید توجه کنند که نقش تربیتی برعهده آنهاست نه رسانه ها. یعنی این والدین هستند که باید بر چگونگی استفاده از رسانه ها روی فرزندانشان نظارت کنند چون سازندگان انیمیشن ها غالبا روی جنبه های تجاری محصولات خود توجه می کنند و کمتر به جنبه های تربیتی انیمیشن ها تمرکز می کنند.
مسئله اینجاست که بیشتر انیمیشن ها جزو تولیدات ایرانی نیست و اگر بر فرض مثال یک انیمیشن غیرایرانی بخواهد روی فرهنگی خاص تاکید کند، این فرهنگ ایرانی نیست و سازندگان روی ترویج فرهنگ و آداب و رسوم کشور خود تاکید می کنند و این موضوع طبیعی است...
ظرف غذا از دست تان سر خورده و در وسط آشپزخانه ريخته است؟ تلفن ميز کارتان مرتب زنگ مي خورد ودست تان بند است؟ چاي روي شلوارتان ريخته، آن را کثيف کرده و جلسه تان 10 دقيقه ديگر شروع مي شود و شما هنوز تايپ گزارش تان را هم تمام نکرده ايد؟ همه خانه تان به هم ريخته است و مهمان ها تا 10 دقيقه ديگر مي رسند؟ اشتباه نکنيد حالا وقت آن است که آرامش پيدا کنيد!
سفر به يک جزيره خوش آب و هوا، پياده روي در جنگل يا لب ساحل در يک آخر هفته رويايي راه حل ايده آلي براي خداحافظي با نگراني ها و استرس هاست ولي خيلي وقت ها ما فقط 5 دقيقه يا کمتر وقت داريم تا خودمان را پيدا کنيم و به آرامش برسيم. راهش را بلد نيستيد؟ نگران نباشيد ما 8 روش را براي رسيدن به آرامش براي تان پيدا کرده ايم.
8 روش براي رسيدن به آرامشدر پنج دقیقه 1 - تمرکز: نيازي نيست به سراغ دشت و کوه برويد! 5 دقيقه سکوت و آرامش مي تواند به شما در انجام بقيه کارهاي تان کمک زيادي کند. شواهدي وجود دارد که نشان مي دهد اختصاص دادن يک زمان کوتاه براي آرامش و سکوت در طول روز مي تواند افسردگي و استرس را در افراد کاهش دهد. روي تنفس تان، تمرکز و احساس کنيد همه اضطراب ها از وجودتان خارج مي شود.
2 - شمارش معکوس: وقتي نگراني هاي تان بيش از حد شد، سعي کنيد از يک تا 10 بشماريد و سپس شروع به شمارش معکوس کنيد. وقتي مشغول شمردن و تمرکز روي اعداد هستيد، فکر مصاحبه هاي کاري و مشغله هاي ديگر خانه تان کمرنگ تر مي شود.
3 - بستن چشم ها: کافي است در شلوغي و هياهوي روزمره چند دقيقه پلک هاي تان را روي هم بگذاريد. اين کار يکي از روش هاي بسيار آسان براي به دست آوردن آرامش و تمرکز است....
اغلب همه ما در طول زندگی خود دچار ناکامی هایی شده ایم که شاید بعضی از آنها تاثیرات مخربی هم روی ما گذاشته باشند حال ما برای جلوگیری از این تاثیرات منفی باید در صورت مواجه با ناکامی ها با آنها مقابله کنیم.
خسرو تاش مشاور کودک و نوجوان در یادداشتی که در ادامه می خوانید راهکارهای کارآمد در مواجه با ناکامی را تشریح کرده است:
بدون شک همه افراد در طی زندگی روزمره خود با مشکلات متعددی مواجه هستند و هر فردی با استفاده از روش های خاصی از مقابله سعی خواهد کرد که بر مشکلات اعمال کنترل کند. نحوه مواجهه یک فرد با مشکلات، اثری تعیین کننده در حفظ یا عدم تعادل در زندگی هر شخص خواهد داشت. ما در اینجا به مواردی اشاره خواهیم کرد که شما را در جهت مواجه کارآمد با مشکلات یاری خواهد کرد. جهت دستیابی به این هدف، به موارد زیر دقت کنید:
1ـ احساسات خود را به طور مشخص و واضح بشناسید.
زمانی که فردی دچار بحران عاطفی می شود احساسات معینی را تجربه می کند. تعدادی از این احساسات عبارتند از:
الف ـ اضطراب؛ که شامل احساس ترس، عصبیت و آسیب پذیری است. در واقع اضطراب پاسخی است که در مقابل درک موقعیت تهدید رخ می دهد.
ب ـ افسردگی؛ که شامل احساس ضعف، نا امیدی و بی ارزشی است و با احساس غمگینی شدید همراه است.
ج ـ خشم؛ احساسی است که بر اثر یک ناکامی عمیق ایجاد می شود وگاهی تمایل به آسیب کلامی یا بدنی به دیگران یا حتی خود فرد را در پی خواهد داشت.
احساسات ، نشانه هایی هستند که حاکی از وجود مشکل یا فشار عصبی، حول وحوش فرد مورد نظر می باشند. آگاه شدن از آن ها اولین گام جهت برطرف کردن مشکل است. در صورتی که فرد با صراحت کامل نسبت به احساسات خود شناخت پیدا کند و این احساسات را نشانه وجود مشکل بیرونی یا درونی بداند، در آن صورت خواهد توانست قدم بعدی جهت بررسی منابع کمک رسان را آغاز کند.
2- به تجزیه و تحلیل افکارخود بپردازید. زمانی که تحت استرس یا فشار روانی هستید، سعی کنید موقعیت را شناسایی کرده و احساس خود نسبت به آن حادثه را نیز مورد تحلیل قراردهید. در حالت معمولی شاید متوجه افکار و خودگویی های خود در حین مسئله مورد نظر نباشید ولی بدانید که این افکار تاثیر بسیار عمیقی بر روی احساس و عمل شما خواهند گذاشت. ممکن است از طریق افکار غیر منطقی و خود گویی های منفی به طور نادانسته ای احساس فشار خود را افزایش دهید. جهت بررسی این موضوع لازم است به بررسی روش هایی که یک فرد افکار خود را به طریق غیر منطقی نظم می دهد و باعث تحریف موقعیت می شود بپردازیم زیرا با آگاهی از این افکار، در کنترل آن ها تواناتر عمل خواهید کرد...
اگر شما هم جزو افراد کم اراده هستید این نکات را فراموش نکنید. این نکات می تواند راهنمایی زیادی به شما کند.
چندی پیش مطلبی را در خصوص غلبه بر تنبلی منتشر کردیم که در آن به طور ویژه در خصوص تکیه بر اراده صحبت شده بود، حال آن که ضعف در اراده به عنوان یکی از عوامل ایجاد تنبلی در افراد قابل بحث است. وقتی ما در توصیف خصوصیات شخصی میشنویم یا میگوییم فلانی کم اراده است، فردی ناموفق و غالبا ناراحت تجسم میشود که توانایی انجام هیچ کاری را به صورت کامل و به تنهایی ندارد...
وقتی یک رابطه عاطفی، نامزدی یا حتی ازدواج با شکست مواجه می شود، حس خلاء، بدبینی، افسردگی و ناامیدی بر وجود شخص سایه می اندازد. درنگاه شخصِ شکست خورده، همه چیز تیره و تار و بی فایده جلوه می کند و بدترین اتفاق ممکن، شنیدن نصیحت و سرزنش و استدلال های منطقی از سوی اطرافیان است.
کسی که در دوران نامزدی شکست خورده، مدام درگیر سیکل معیوب ذهنیِ خودش است. مجموعه ای تمام نشدنی از سوالات و چراهای بی جواب را در ذهنش مرور می کند. چرا به هم نرسیدیم؟ چرا رها شدم؟ چرا نشد؟ کجا اشتباه کردم؟ کجا کم گذاشتم؟ چرا برایش کافی نبودم؟ دیگر چه کار باید می کردم؟ در این میان، شاید تنها و مهم ترین و تاثیرگذارترین راهِ ممکن، این باشد که فرد به خودش بیاید و از درون تکان بخورد و تصمیم به تغییر بگیرد و شاید اولین گام فرآیند تغییر، شناختِ دقیق خود و ضعف های ارتباطاتِ بین فردی باشد.
دلبستگی یا وابستگی ارتباط عاطفی بین انسان ها، معمولا به دو شکل بروز پیدا می کند: دلبستگی و وابستگی. دلبستگی، شکلِ سالمِ یک ارتباطِ عاطفی و وابستگی، شکل ناسالم آن است. دلبستگی یک مکانیسم طبیعی، سالم و ضروری برای بقاست، اما وابستگی، یک مکانیسم غیرطبیعی، مَرَضی، ناسالم و مُضر است. دلبستگی، زمینه ساز حس امنیت، آرامش، آزادی و از همه مهم تر، حس تعلق است. در حالی که وابستگی، زمینه ساز احساس عدم امنیت و آشفتگی، محدودیت و متاسفانه، احساس تملک است.
قالب های ذهنی، زمینه ساز دلبستگی و وابستگی طرح واره، قالب ذهنی یا در واقع لنز و عینکی که ما برای نگاه به دنیای پیرامون و ارتباطاتمان به چشم می زنیم، در کودکی و در محیط خانه و خانواده شکل می گیرد که تاثیر عمیق و مستقیم بر ارتباطات عاطفی ما در بزرگسالی دارد. کودکانی که در خانواده های سرد، بی اعتنا، تندخو و پرخاشگر پرورش پیدا می کنند، افرادی بی اعتماد و بدبین هستند با طرح واره رهاشدگی و نقص و ناکافی بودن و آن ها که در خانواده های سختگیری که برای دوست داشتن فرزندانشان پیش شرط می گذارند، رشد کرده اند، افرادی هستند با طرح واره اطاعت و ایثار که در رابطه، از همه چیزشان می گذرند و البته هر دو طیف به شدت مستعد وابستگی و در نتیجه عدم پایداری در ارتباط و شکست عاطفی هستند.
اگر وابسته بودیم و شکست خوردیم...! حال اگر به واسطه دلایل درونی یا بیرونی، طعم تلخ ناکامی و شکست را چشیدید و مجبور به دست و پنجه نرم کردن با کابوس خلاء و تنهایی شدید:
* مدام در پی تخریب طرف مقابل برنیایید، چرا که نیمه پنهانِ تنفر، عشق و علاقه است؛ وقتی نسبت به یک نفر ابراز تنفر می کنیم، به این معنی است که هنوز به او توجه داریم. طرف مقابل، خوب یا بد، تمام شده است. لطفا اینقدر وقت و انرژی برای تحلیل جزئیات رفتار و زوایای شخصیت کسی که از زندگیتان رفته، نگذارید.
* از گفت وگوهای تکراری و بی حاصل درونی بپرهیزید. سرزنش و محاکمه خودمان، هیچ فایده ای ندارد، چرا که استدلالِ بر پایه احساس است و به هیچ جایی نمی رسد.
* به سیر بروز احساسات منفی، نظم بدهید. به این معنی که به خودتان، فرصت سوگواری و اشک ریختن بدهید، اما در زمان مشخص و مدت معینی از هر روز. در واقع به جای این که اجازه بدهید احساسات منفی، به سراغتان بیایند، شما به سراغ احساسات بروید و مدیریت و کنترلشان کنید.
* به هیچ وجه منتظر نمانید حالتان خوب شود و بعد به سراغ کارهای معمول و روزمره مثل کار و درس بروید. بلکه تمام سعی تان را بکنید که در اولین فرصت، فعالیت های همیشگی را از سر بگیرید. یادمان باشد تغییر در افکار، مستلزم تغییر در رفتار است.
مرده متحرک نشویم! شاید یکی از مهم ترین راه های در امان ماندن از آسیب های یک چنین اتفاق عمیقی، تحلیلِ منطقیِ قضایا و رسیدن به یک بینش و بصیرت واقعی نسبت به ماجراست. یعنی سعی کنیم برای چراها و سوال هایمان، یک پاسخ منطقی پیدا کنیم تا بتوانیم کنار بیاییم. در غیر این صورت، فکر و خیال ها و احساسات منفی انرژی روانی ما را به صفر می رسانند و ته کشیدن انرژی روانی یعنی نابود شدن انگیزه ادامه زندگی، بدبینی به موقعیتهای جدید ازدواج از بین رفتن نشاط و شادی و امید و در یک کلام، تبدیل شدن به مرده متحرک! منبع: خراسان
«مامان من چه جوری به دنیا اومدم؟»،« اول کجا بودم؟»، من چه جوری تو شکمت نفس میکشیدم؟»، «من چرا توی عروسی تو و بابا نبودم؟» و... اینها سؤالاتي است که کودک شما از یک دورهای به بعد از شما میپرسد و شما باید گوش به زنگ باشید و از قبل جوابهایتان را آماده کنید اما بیشتر والدین برای این سؤالات که در دسته سؤالهای جنسی قرار دارند خودشان را آماده نمیکنند و خیلی اوقات در برابر این پرسشها خجالت میکشند و میخواهند از جواب دادن طفره بروند. آنها اغلب در اولین برخورد میخواهند بدانند کودک این اطلاعات را از کجا بهدست آورده و چه کسی این مسائل را برای او توضیح داده است. مشاورین به شما میگویند جواب این پرسشها را چطور بدهید.
معمولا شروع سؤالات جنسی از3تا 5 سالگی است. مسئله جنسی در کودکان 2 معنی دارد که یکی رابطه جنسی و ارتباط با جنس مخالف است و یکی مفهوم لذتطلبی است. این نکته را در نظر داشته باشید که تا وقتی کودک در این مورد سؤال نکرده به او درباره مسائل جنسی توضیح ندهید. باید بدانید اگر در مقابل سؤال کودک به او دروغ بگویید یا حرفهایی بزنید که با واقعیت منطبق نیست یا به او بگویید «خودت بزرگ میشی میفهمی» او را دچار مشکل خواهید کرد. آموزش صحیح باعث میشود در آینده مسئله جنسی برای کودک موضوع ویژه و قابل توجهی نشود و حس مسئولیتپذیری در رفتار جنسی را به او القا خواهد کرد.
اگر کودکی در سنین سه تا پنج سالگی بپرسد « بچه از کجا می آید؟ »، بهتر است به او گفته شود « از شکم مادر ». اگر والدین انتظار کودکی را دارند باید فرزند خود را به موقع از این موضوع آگاه سازند و حتی به او اجازه دهند تا حرکت نوزاد را در شکم مادر لمس کند. کودک ممکن است از مادر بپرسد « بچه چگونه از شکم مادر بیرون می آید؟، مادر در جواب خواهد گفت « زمانی که بچه در داخل رحم به اندازه کافی بزرگ می شود و قادر است در خارج از شکم مادر زندگی کند آنوقت مادر به بیمارستان می رود تا به کمک پزشک بچه از شکم مادر بیرون آورده شود ».
چنانچه کودک سئوال کند « رحم مادر چه اندازه است؟ »، مادر می تواند بگوید « بادکنک را که دیده ای، اگر در آن بدمیم بزرگ می شود و اگر بادش را خالی کنیم کوچک می شود. رحم مادر نیز همچون بادکنک زمانی که بچه در درون آن قرار دارد بزرگ می شود و پس از خروج بچه مجددا کوچک می گردد».
آموزشهای قبل از 2 سالگی برخی آموزشهای جنسی وجود دارد که از تولد تا 2 سالگی است و فارغ از سؤالات کودک است. بچهها از تولد تا 2 سالگی شروع به کشف بدن خود میکنند و به بدنشان دست میزنند بنابراین والدین باید تا قبل از 2سالگی به کودک نام اندامش را بیاموزند و به او یاد دهند که آن را بپوشاند و مواظب باشد کسی به او دست نزند. وقتی والدین نامهای خاصی برای اندامهای تناسلی کودک میگذارند که این نامها معمولی نیست، تعلیم جنسی که به کودک داده میشود میتواند با این پیام باشد که «نباید دست بزنی» یا برعکس توجه بیش از اندازه داده باشد که این در مورد مادر و پسرها زیاد دیده میشود. در این صورت كودك نسبت به اندام جنسي خود حساس ميشود.
آنچه میان روانشناسان در این گونه مسائل اساساً بر آن تاکید می شود، آموزش جنسی کودک بر اساس سن وی و مرحله به مرحله است. آموزش جنسی فرزندان به صورت ناگهانی شروع نمیشود، بلکه والدین بایستی از دوران کودکی، این آموزش را آغاز کنند و بدانند که چگونه به تناسب سن فرزند خود به سؤالات جنسی وی پاسخ دهند و این آگاهی بخشی و آموزش فرزند در هر سنی متفاوت است. اگر والدین با برنامه ریزی درست و بلندمدت اطلاعاتی در خصوص بلوغ و مسائل جنسی در اختیار فرزندان خود قرار دهند و آرام و آرام و به تناسب سنشان این اطلاعات را در اختیار وی قرار دهند، از بروز بسیاری از مشکلات رفتاری و اختلالات جنسی در فرزندانشان جلوگیری خواهند کرد.
به عنوان مثال ممکن است والدین، کودک ۲ یا ۳ ساله ای داشته باشند که مراقبت های خاص خود را لازم دارد. کودک در این سن متوجه بدن خود و تفاوت های جنسیتی می شود و این توجه باعث می شود که کودک راجع به بدن خود کنجکاوی هایی داشته باشد. والدین بایستی مراقب کنجکاوی های بیش از حد او باشند. گاهی کودک سؤالاتی درباره نحوه متولد شدن خود می پرسد که پاسخ والدین نباید بیشتر از نیاز کودک و آنچه که می داند باشد و برای پاسخ دهی به سؤال او، ابتدا باید دانست که این سؤال چرا و چگونه در ذهن کودک شکل گرفته است و کودک چه اطلاعاتی در این زمینه دارد، سپس براساس دانسته های کودک به او جواب میدهیم.
در 3 تا 5 سالگی اینطور پاسخ دهید بین 3 تا 5 سالگی سؤالات مشخص است. سؤالاتی ازقبیل اینکه «بچه از کجا میآيد؟» جواب درست این است که بگویید «از شکم مادر.» وقتی مادری باردار است و انتظار فرزند دوم را میکشد بهتر است به کودک خود اجازه دهد شکم او را لمس کند. وقتی میپرسد «چطور بیرون میاد؟» توضیح دهید «در شکم مامان چیزی مثل بادکنک هست که وقتی بچه میاد توش میتونه بزرگ شه و وقتی بزرگ شد و تونست بیرون زندگی کنه مامان و بابا میرن بیمارستان و با کمک دکتر اونو بیرون میارن.» یادتان باشد سؤال را بیپاسخ نگذارید. اگر میخواهید درست پاسخ دهید از او بپرسید «چی شد اینو پرسیدی؟» وقتی کودک پاسخ میدهد شما میتوانید حدس بزنید که درک کودک از موضوع چقدر است و با توجه به آن پاسخ دهید.
بعد از 5 سالگی اینطور پاسخ دهید بعد از 5 سالگی بچهها درباره رابطه جنسی سؤال میکنند. کتابها و آموزشهایی در اینباره وجود دارند. وقتی کودک این را میپرسد صورتبندی جنس نر و ماده را به او توضیح دهید. در ابتدا لقاح گلها را برایش توضیح دهید. این یک توضیح شروعی است که بعد به جانوران و ارتباط میرسد. «پدر با کمک خانم دکتر سلولی را در شکم مادر میکارد و وقتی این دانه در شکم مادر بزرگ شد، تبدیل به بچه میشود.» این برای کودک کشف خارقالعادهای محسوب میشود. توجه داشته باشيد اگر سؤال جواب داده نشود او سراغ همسالان خود میرود و طبیعی است که اطلاعات نادرستی دریافت میکند.
اگر کودک یا نوجوان پرسشی درباره امور جنسی مطرح می کند، باید تا جایی که امکان دارد به پرسش او در حد خواسته شده پاسخ گفته شود. پاسخ باید بدون احساس شرم، ناراحتی، گناه، ساده در حد سن و درک کودک یا نوجوان و در عین حال خلاصه و صادقانه ارائه گردد. زیرا آنها دوست دارند واقعیت را بشنوند. پاسخها همچنین باید در حد پرسشهای کودک و نوجوان باشد و فراتر از پرسشها پاسخی داده نشود. زیرا موجب خستگی و سردرگمی کودک و نوجوان خواهد گردید. والدین از همان ابتدا باید سعی کنند هنگام بحث درباره اعضای مختلف بدن از لغات صحیح و علمی آنها استفاده کنند و از کاربرد لغات بی معنی و کنایات جدا اجتناب ورزند.
سئوال دیگری که معمولا کودک پیش دبستانی از والدین می پرسد این است که « بچه چگونه به وجود می آید؟ »، والدین در پاسخگویی به این سئوال باید قدرت درک کودک را در نظر گیرند و جوابی ارائه دهند که به خوبی برای کودک قابل فهم باشد. در غیر اینصورت، جواب به جای آنکه آموزنده باشد گمراه کننده خواهد بود. مثلا بچه های خردسال بهتر است از طریق بازی و داستانها متوجه شوند که مثلا یک پرنده چگونه به وجود می آید. برای کودکان در سنین بالاتر می توان ازدواج پرمحبت و زندگی مشترک پدر و مادر و سپس تشکیل جنین را به طوری که قابل درک باشد توضیح داد. اگر جوابهایی ارائه شده با واقعیت و میزان درک و فهم کودک هماهنگ باشد، حس کنجکاوی او را ارضاء خواهد کرد.
همه میدانیم که بسیاری از افراد دائما غمگین، تحریکپذیر و زودرنج هستند. علاوه بر این، هر روز با افراد بسیار شادی روبهرو میشویم که شاید گاهی غمگین شوند و یا دچار استرسهای روزمره شوند، اما میببینیم که آنها به خوبی استرسهایشان را کنترل میکنند، از روشهای مناسبی برای مدیریت استرسها در زندگیشان استفاده میکنند و در نتیجه، روزهایشان پرثمرتر و لذتبخشتر میشود.
شایداین سؤال مطرح شود که آیا این افراد از همان ابتدا که به دنیا میآیند شادند. شاید عدهای آنها را افرادی خوشاقبال بدانند که همواره بخت با آنها یار بوده است. بسیاری از افراد معتقدند که پول شادی میآورد و افراد پولدارتر شادتر از بقیه افراد هستند. اما در مورداین که واقعا چه چیزی شادی بیشتری میآورد "دانیل کافمن" روانشناس دانشگاه پرینستون پاسخی دارد. او که به خاطر ساخت ابزاری برای سنجش شادی برنده جایزه نوبل شده است، در بررسیهای خود متوجه شد که چهار فعالیت باعث شادی افراد میشود که عبارتند از: فعالیتهای اجتماعی، استراحت، عبادت و خوردن. بعد از این چهار فعالیت، ورزش و تماشای تلویزیون در رتبههای بعدی قرار دارند.
یکی از مهم ترین سؤالات در مبحث شادی این است که تا چه اندازه شادی ما تحت کنترل ماست.
دکتر سونیا لی یو بمیرسکی به بهترین وجه به این سئوال پاسخ داده است. بمیرسکی معتقد است که زندگی شاد ما شبیه نموداری است که 50 درصد از آن در کنترل ژن، 10 درصد در کنترل شرایط محیطی و فقط 40 درصد در کنترل ماست. پژوهشهای تجربی بر روی دوقلوها نشان داده است که هر شخصی با یک سطح معین از میزان شادی به دنیا میآید. بدین معنا که هر فردی بعد از احساس شادی بسیار زیاد و یا غم بسیار زیاد، دوباره بعد از مدتی به همان سطح معین میزان شادی و غم برمیگردد.
مهم نیست چه اتفاقی در زندگی ما میافتد- خوب، بد یا فوقالعاده. ما کلا تمایل داریم که به وضعیت نقطه تعادل یا همان نقطه معین خود برگردیم. مثلا یک هفته پس از حادثه سونامی، کودکان خانوادههای آسیبدیده با لبخند به مدرسههایشان میرفتند. تحقیقات نشان میدهد که ما تمایل به بودن در حالت طبیعی داریم. هیچگاه نه در اوج شادی و نه در اوج غم باقی نخواهیم ماند. حتی یک مطالعه نشان داده افرادی که در تصادف اعضای بدنشان را از دست دادهاند بعد از مدتی دوباره تمایل به شاد بودن را از خودشان نشان میدهند، هرچند شاید هیچگاه نتوانند به میزان سابق شاد باشند. برای مثال، ما شاید یک هفته بعد از تصادف عصبی و مضطرب باشیم، اما بعد از هشت هفته به حالت طبیعیمان برخواهیم گشت.
تحقیقات " دیوید لکین " از دانشگاه مینهسوتا، نیز «نقطه تعادل» شادی را تأیید میکند. تحقیقی که لکین بر روی چهار هزار دوقلو متولد مینهسوتا طی سالهای 1936 تا 1955 انجام داد نشان داد حدود 50 درصد از رضایت زندگی افراد از برنامه ژنتیکی آنها ناشی میشود و در واقع، ژنها نحوه برخورد مناسب با استرسهای زندگی، سطوح اضطراب و افسردگی آنها را تعیین میکنند و بدین طریق بر میزان شادی ما اثر میگذارند. طبق نظریه بمیرسکی، 10 درصد از بهزیستی کلی افراد نیز تحت تأثیر عوامل محیطی مانند مذهب، موقعیت اجتماعی، وضعیت تأهل، درآمد و غیره قرار دارد.
از نظر بمیرسکی، 40 درصد باقی مانده از نمودار شادی ما در کنترل ماست. یعنی ما تا 40 درصد فرصت افزایش سطح شادمانی را داریم و این کار از طریق فعالیتهای ارادیمان انجام میشود.
بمیرسکی در طول هفده سال کار و تلاش مداوم که روی راههای افزایش شادی انجام داد، دریافت که افراد شاد دارای الگوهای فکری و رفتاری خاص هستند که چند نمونه از این نوع فعالیتها و افکار در زیر آمده است.
افراد شاد: ـ وقت زیادی را صرف خانواده و دوستان، تربیت بچهها و لذت بردن از این روابط میکنند. ـ قدردان چیزهایی که در زندگی دارند هستند. ـ در کمک کردن به دیگران پیش قدم هستند. ـ لذتها و خوشیهای زندگیشان را حفظ میکنند و تلاش میکنند در لحظه حال زندگی کنند. بنابراین، وی به این نتیجه رسید که راههای زیادی برای افزایش شادی وجود دارد. اما در مجموع، به این نتیجه رسید که سه تمرین وجود دارد که افراد در صورت انجام دادن آن طی یک دوره دو سه ماهه میتوانند شادیشان را افزایش دهند.
تمرین قدردانی: در این روش، افراد تمامی چیزهایی را که در زندگیشان دارند و قدرشان را نمیدانند میتوانند در دفترچهای ثبت کنند تا هر روز مشاهده شان کنند و قدرآنها را بدانند. یا میتوانند نامهای به دوست یا والدین خود بنویسند و از زحماتی که برایشان کشیدهاند قدردانی و تشکر کنند. تمرینهای قدردانی باعث بهبود خلق افراد میشود. در تأیید این مطلب، «رابرت امونز» از دانشگاه کالیفرنیا، دریافت که افرادی که سلامتی خود را حفظ میکنند و احساس شادی زیادی میکنند معمولا قدردان چیزهایی هستند که در زندگی دارند. این افراد حتی هنگام بیماری نیز راحتتر با درد کنار میآیند و بهبودی سریعتری دارند.
تمرین نوعدوستی یا مهربانی:روش دیگر آنطور که روانشناسان مثبتگرا نام نهادهاند، نوعدوستی یا مهربانی است. در این روش، به افراد تعلیم داده میشود که چگونه برای دیگران کارهای نیک انجام دهند. مثلا میتوانند برای ملاقات با بیماران به بیمارستانها بروند و یا به دیگران در کارهایشان کمک کنند. افراد حداقل باید به طور میانگین پنج فعالیت این چنینی در هر روز انجام دهند. این فعالیتها میتواند هم برای دوستان انجام شود و هم برای غریبهها؛ هم خودانگیخته و ناگهانی باشد و هم با طرح و برنامه قبلی. مهم نیست که این فعالیتها حتما قابل توجه و بزرگ باشد.
ترویج خوشبینی: در این روش، آموزش داده میشود که افراد در دفترچه خود بهترین حالت از آینده خود را ترسیم کنند و درباره آن به تفصیل بنویسند.
بمیرسکی گزارش کرده است که افرادی که به مدت سه ماه این تمرینها را انجام دادهاند گفتهاند که احساس شادی بیشتری نسبت به قبل دارند. شما نیز میتوانید این روشها را در یک دوره سه ماهه امتحان کنید. مطمئن باشید ضرر نمیکنید. منبع:مجله سپیده دانایی
از آنجائی كه كودكان دائما اسباب بازی هایشان را در دهان می گذارند، به راحتی در معرض بیماریهای مختلف قرار می گیرند و به همین دلیل پاكیزه نگه داشتن اسباب بازیهایشان مسئله مهمی است كه باید به آن توجه كنیم.
به طور كلی دو راه اصلی برای تمیز كردن اسباب بازی ها و سایر وسایل كودك وجود دارد. یك راه، شستن با صابون و آب گرم است. چربی و چرك روی وسایل و میكروبها به این طریق از بین می روند. نیازی به صابون های ضد باكتری نیست و صابون معمولی برای این منظور كافی است.راه دوم،استفاده از محلول های بهداشتی است كه اكثر میكروبهای بیماریزا و خطرناك را از بین می برد اما به خاطر داشته باشید كه قبل از استفاده از آنها باید سطح اسباب بازی را با آب گرم و صابون شسته باشید زیرا علاوه بر میكروب معمولا چرك و چربی هم وجود دارند كه باید ابتدا از بین بروند.
محلول های سفید كننده حاوی كلرین كه معمولا در خانه وجود دارند برای میكروب زدائی مناسبند و البته باید قبل از مصرف ،رقیق شوند .برای این كار،یك چهارم فنجان از محلول سفید كننده را در 3.7 لیتر آب حل كنید. وقتی محلول را رقیق می كنید،خطر آن برای كودك هم كم می شود و به این دلیل كه كلرین ظرف چند دقیقه بخار می شود،سمی نیست. می توانید از سایر محلول های تائید شده هم استفاده كنید اما به برچسب روی آنها توجه كنید تا مطمئن شوید سمی نیستند و حتما دستور العمل های روی آنها را اجرا كنید.
مطلبی كه در زیر آورده شده است نیز یك راهنمای كلی در مورد تمیز كردن اسباب بازی های كودك است.
اسباب بازی های پلاستیكی كوچك: اگر بخواهید آنها را در ماشین ظرفشوئی بشوئید،در صورتیكه باتری نداشته باشند میتوان آنها را در ماشین گذاشت و با آب داغ و پاك كننده شست. با این كار هم ضد عفونی و هم تمیز می شوند.
اگر مایلید با دست بشوئید آنها را در سینك با اسفنج،آب گرم وصابون بشوئید و دقت كنید تكه های غذا، چرك و چربی حتما برداشته شوند. سپس آنها را در مایع رقیق شده ای كه از محلول سفید كننده درست كرده اید قرار دهید و بعد آنها را در هوای آزاد قرار دهید تا خشك شوند.
برای اسباب بازی هائی كه باتری دارند،سطح بیرونی آنها را با آب گرم و صابون بشوئید، با محلول سفید كننده پاك كنید و در هوای آزاد بگذارید تا خشك شوند.
اسباب بازی ها و وسائل پلاستیكی بزرگتر، اسباب بازی های فلزی یا چوبی: سطح آنها را با آب گرم و صابون بشوئید، با محلول سفید كننده پاك كنید و در هوای آزاد بگذارید تا خشك شوند.
اسباب بازی ها و وسایل پارچه ای: آنها را میتوانید در ماشین لباسشوئی با محلول شستشو و آب داغ بشوئید.
نكته دیگر،تعداد دفعاتی است گه باید وسایل و اسباب بازی های كودك را شست. لازم نیست در این مورد وسواس به خرج دهید اما در موارد خاصی حتماآنها را بشوئید مثلا، هر زمان كه كودك غذا میخورد و همزمان بازی هم میكند یا بعد از اینكه سرماخوردگی و یا اسهال كودك بهبود پیدا كرد. اگر كودك اسباب بازی را در دهانش گذاشته،در پایان روز آنها را تمیز كنید. همچنین،خوب است كه سر زمان مشخصی، مثلا در پایان هر ماه هم وسایل كودك را تمیز كنید.
دو شنبه 20 دی 1393 ساعت 21:34 |
بازدید : 418 |
نویسنده :
[cb:post_author_name] | ( نظرات )
علل پیدایش دروغگویی در کودکان
دروغگویی از نظر لغوی به معنی کتمان واقعیت است و بیان سخنی که واقعیت خارج برای گوینده ندارد.
دروغ چيست؟ دروغ بيان سخن و مطلبي است كه مطابق با واقع وحقيقت نيست. معمولا كسي كه دروغ مي گويد آگاهانه به تعريف حقيقت مي پردازد و امري را تاييد مي كند كه وجود خارجي ندارد. البته اين امر هميشه براي كودكان صادق نيست. چرا كه بسياري از كودكان خردسال و آن هايي كه در مرز سن تشخيص هستند، گاهي بين تخيل و واقعيت فرقي نمي گذارند و سخني مي گويند كه به نظر ما دروغ است. كودكاني كه آگاهانه دروغ مي گويند، معمولا با زمينه سازي ها و تدابيري از پيش تعيين شده اين كار را انجام مي دهند. در اين دروغ گويي ها، نقشه كشي و حساب مطرح است و كودك آن را به خاطر وصول به هدف و مقصد مورد استفاده قرار مي دهد.
علل پیدایش دروغگویی در کودکان ١. دروغ یک نوع انحراف از سلامت روانی است. بدینترتیب وقتی والدین به صورت منطقی به نیازهای کودک پاسخ ندهند، کودک دروغگو میشود.
٢. ضعف شخصیت و مورد تحقیر واقع شدن کودک به وسیله والدین و اطرافیانش منجر به دروغگو شدن او میشود.
٣. وقتی از سوی والدین و اطرافیان به کودک توجه جدی نشود برای جلب توجه دیگران و والدین دروغ میگوید.
٤. داشتن والدین یا اطرافیان دروغگو، بدینترتیب کودک از بزرگترها تقلید میکند.
٥. به شدت توسط والدین و اطرافیانشان سرکوب و تنبیه میشوند.
٦. والدین و اطرافیانشان از آنها انتظارات بیش از حد دارند، لذا کودک به خاطر ترس از انتقاد دروغ میگوید.
٧. از سوی والدین و اطرافیانش شخصیت وی مورد تهاجم قرار میگیرد، لذا برای دفاع از خود دروغ میگوید.
٨. بیتوجهی والدین دربرخورد با کودکان، بهعنوان مثال والدین گاهی به شوخی دروغ میگویند.
در چه صورت دروغگویی کودکان نگران کننده است؟ اگر کودک بعد از سنین پنج تا شش سالگی همچنان به دروغگویی خود ادامه دهد، می تواند جای نگرانی داشته باشد. والدین باید با بررسی علل توسل او به این امر، سعی در رفع کمبودهایی نمایند که در حقیقت عامل پناه جستن او به دروغگویی است. اما معمولاً کودکان در حدود شش تا هفت سالگی، از میزان دروغ های خود می کاهند. آنها در می یابند که دیگر دلیلی برای دروغ گفتن وجود ندارد و فقط در موارد نادر به چنین کاری متوسل می شوند.
پدر و مادر باید الگوی مناسبی برای فرزندشان باشند هنگامی که والدین به یکدیگر دروغ می گویند، در واقع به کودک می آموزند که تو نیز می توانی این کار را بکنی. شنیدن دروغ های افراد بزرگسال به هنگام صحبت با تلفن نیز همین اثر را روی کودک دارد. به یاد داشته باشید که کودکان در چند سال نخست پس از تولد، تمایل شدیدی به الگوبرداری از پدر و مادر و سایر اعضای خانواده خود دارند. ممکن است علت دروغگویی فرزندتان، رفتار خشن و عصبی شما به هنگام بروز اتفاقاتی مانند شکستن گلدان و نظیر آن باشد. در چنین مواقعی به جای تنبیه و دعوا کردن او، می توانید بگویید: «خیلی حیف شد که مثلاً اون گلدون شکست. من اونو خیلی دوست داشتم. اما به هر حال تو که تقصیر نداشتی، اتفاقی افتاد و شکست.» به این ترتیب کودک دیگر دلیلی برای ترس و در پی آن، دروغ گفتن نمی بیند و اگر بار دیگر اتفاق مشابهی رخ دهد به راحتی حقیقت را خواهد گفت.
برای درمان دروغگویی باید علل آن به خوبی شناخته شود. برای پیشگیری و درمان دروغگویی والدین و مربیان باید واقعیات را بپذیرند و برای شنیدن موارد خوشایند و ناخوشایند از طرف کودکان آماده شوند و با رفتار خود به کودک بیاموزند که گفتن واقعیات به هر صورتی که باشد مقبول است و موجبات تنبیه و آزار کودک را فراهم نخواهد کرد. اگر کودک در عمل پی ببرد که والدین و مربیان او را برای دروغگویی تشویق و برای راستگویی تنبیه نمیکنند، به تظاهر در رفتار و جعل واقعیت نخواهد پرداخت.
درمان دروغگویی کودک
درمان دروغگویی
شناخت علل بايد بدانيم كه چرا كودك دروغ مي گويد و چه انگيزه ها و موجباتي او را به دروغ وا داشته است! و هدف او از اين دروغ چيست!
نشان دادن ارزش راست گفتن
در وهله اول کودک باید دریابد که دروغگویی کار نادرست و ناپسند و راستگویی عملی با ارزش و پسندیده است. کودک باید ارزش راست گفتن را در عمل تجربه کند.
دادن آگاهي پس از شناخت علت يا علل، زمان دادن آگاهي و اطلاعات لازم است. براي مثال كودكي كه در اثر اشتباه در بيان تخيل و واقعيت دروغي گفته است، بايد بفهمد كه واقعيت چيست و خواب و خيال چيست و به او بفهمانيد كه در بيان آن مسئله دچار اشتباه شده است. به فردي كه در سن تشخيص است بايد تفهيم شود كه سخني را كه گفته، ناپسند بوده است و مورد قبول و پذيرش پدر و مادر و ديگران نيست و ممكن است روزي اين گونه سخنان زيان و خطر پديد آورند و باعث آبروريزي هايي شوند.
اجازه بیان احساسات کودک باید احساسات خود را آزادانه ابراز کند. در صورتی که بیان احساسات باعث آزار و اذیت اطرافیان شود باید به کودک آموخت که به تدریج این احساسات را جایگزین احساسات خوشایند سازد و نباید برای احساسش تنبیه شود. برای نمونه اگر کودکی از برادر کوچکترش خوشش نمیآید باید به او اجازه داده شود که احساسش را بیان کند.
ايجاد محيط سالم محيط خانه و تربيت كودك را از ريا و نيرنگ دور سازيد و آن ها را از دوستان دروغ گو، حتي آن هايي كه گاهي به شوخي دروغ مي گويند دور كنيد. چرا كه كودك است و جنبه نقش پذيري و تقليد دارد.
رعايت انصاف كودك شاهد بي انصافي هاي والدين است. او مي بيند كه پدر يا مادر در اثر اشتباه ظرفي از دستشان مي افتد و مي شكند و كسي نيست آن ها را مورد بازخواست قرار دهد، ولي همين كه نمونه اين لغزش توسط كودك انجام شود، او را به باد ناسزا گرفته، متهم به سربه هوايي مي كنند. در اين حالت چون كودك انصافي از پدر و مادر نمي بيند و از سوي ديگر مايل به شكست و تحقير شخصيت خود نيست، تن به دروغ مي دهد.
عفو و بخشش در خانه و خانواده و تربيت فرزندان رعايت انضباط و ضوابط اخلاقي ضروري است ولي زياده روي در اين امر درست نيست. براي واداشتن طفل به راست گويي ضروري است در مواردي از بعضي لغزش ها كه گاهي خودمان هم مرتكب آن مي شويم، چشم پوشي كنيم و او را ببخشيم. حتي رعايت انصاف ايجاب مي كند كه او در مواردي كارهاي جزئي خود را كه علني كردن آن موجب شرم و حياست، از شما پنهان دارد. البته به شرطي كه مخالف با شرع و اخلاق نباشد.
محدود كردن توقعات از او انتظار نداشته باشيد كه همه خواسته هاي شما را برآورده كند و كاري كه شما در انجامش ناتوان هستيد و يا تنبلي تان مي آيد، آن را انجام دهيد، او برايتان انجام دهد.
ايمن كردن از مجازات فرزندان ما بايد در خانه احساس آرامش و اطمينان كنند و مطمئن باشند كه خطاهاي بي اختيار بخشوده مي شود. تنبيه و سرزنش براي مواردي است كه تعمدي در كار باشد و تازه اگر در همان كار عمدي هم سخن راست گفته شود موجب تخفيف در عقوبت بايد باشد.
پند و اندرز اين امر در كودكان بسيار موثر است چرا كه هنوز با فطرت خود فاصله چنداني نگرفته اند و هنوز درون و ضميرشان پاك و صاف است. بيان اين كه خدا از اين كار راضي نيست و آدم به جهنم مي رود، براي بازداشتن بچه ها از دروغ موثر است.
محبت كردن به فرزندان بايد محبت كرد به گونه اي كه او گرمي و لذت آن را بچشد و احساس كند، وجود محبت سبب مي شود كه كودك نيازي به تظاهر و تصنع نداشته باشد و به دروغ و فريب رو نياورد. البته لازمه اين محبت آن است كه در مواردي لغزش او را ناديده بگيرند و اگر هم خطايي مستحق تنبيه انجام داد، او را ببخشند.
هشدار به كودك ما معمولا سعي داريم به كودك تفهيم كنيم كه راه او راهي درست و به صواب نيست كه اين سخنان براي همه كودكان قابل فهم نيست اگر چه كودك بايد از قبل بداند كه دوست داشتن والدين چه منافعي براي او دارد و دوست نداشتن چه زيان هايي. بعدها در سنين بالاتر مي توان به او گفت كه اين كار را خدا دوست ندارد و چيزي كه خدا دوست ندارد در مقابلش عقوبت و مجازات است و او از لذت ها و محبت ها در دنيا و آخرت محروم مي شود.
مچ گيري در موارد حادتر مي توان موضع شديدتري گرفت و پس از بيان دروغ هايش، آن را به رخش كشيد و به او تفهيم كرد كه ما مي دانيم تو دروغ مي گويي. البته لازم است اين مرحله پس از همه تذكرات، اخطارها و اندرزها باشد و آن چنان نباشد كه در حضور جمعي صورت گيرد و او در اين زمينه احساس حقارت كند، چون هنگامي كه كودك خود را رسوا ببيند سر از كارهاي خطرناكي در مي آورد و دروغ گويي حرفه اي مي شود.
تنبيه و تهديد در مواردي كه هيچ يك از مواضع بالا سودي نبخشد و فايده اي ندهد، بهتر است از راه تهديد و يا تنبيه او را از دروغ گويي دور داريم كه البته اين راه، چندان عملي نيست و تنبيه ما نشان مي دهد كه ديگر در تربيت، كار از كار گذشته است.
شغل شما چیست؟ مهندس، کارمند، کارگر، مسئول بایگانی یک اداره یا فروشنده یک فروشگاه بزرگ؟ شغلتان را دوست دارید؟ هر روز صبح با علاقه و انگیزه از رختخواب بلند می شوید تا سر کار بروید یا برعکس با هزار سختی رهسپار محل کارتان می شوید و طی روز هم مدام چشم به ساعت دوخته اید تا ساعت کاری تمام شود و به خانه بروید؟
اگر جزو گروه دوم هستید و نه تنها کارتان را دوست ندارید و از آن لذت نمی برید بلکه برایتان آزاردهنده نیز هست، باید بدانید و آگاه باشید که سلامت جسم و روان تان در خطر است و باید هر چه زودتر فکری کنید.
فقط نداشته ها را نبینید دوست داشتن یک مسئله کاملا ذهنی است و از نگرش ما نسبت به یک چیز ناشی می شود. وقتی ما کارمان را دوست نداریم و حتی از شغل مان بدمان می آید، دلیلش چیزی نیست جز اینکه بیشتر به جنبه های منفی حرفه خود توجه می کنیم و آنها در نظرمان مهم هستند.
گاهی حتی این نکات منفی را بسیار مهمتر و بزرگتر از آنچه هستند در نظر می گیریم. هنگامی که به هر دلیلی احساس اجبار در کاری می کنیم، همین حس اجبار باعث ایجاد مقاومت در برابر آن می شود و همین امر کار را برای ما سخت تر می کند.
اگر واقعا کارتان را دوست ندارید باید به فکر چاره باشید. در وهله نخست شرایط را بسنجید؛ آیا در آینده امکان پرداختن به کار دیگری که بیشتر دوستش داشته باشید وجود دارد؟ اگر چنین است پس راحت تر می توانید با کار فعلی تان کنار بیایید.
به طور مثال اگر هم اکنون در یک اداره کارمند رده پایین هستید اما همیشه دوست داشته اید معلم باشید و در عین حال به کلاس های زبان انگلیسی می روید، بعد از اتمام دوره های زبان شاید بتوانید به عنوان معلم کار خود را در این رشته که دوستش دارید، شروع کنید. حتی ممکن است به صورت پاره وقت این کار را پیش بگیرید و تا مدتی کار فعلی تان را هم حفظ کنید.
شاید بگویید شغلی را دوست ندارید اما باید خرج خانه و زندگی را بدهیدتو اصلا امکان تغییر شغل بعد از این همه مدت را ندارید پس باید واقع بین باشید و به جای آزار خودتان شرایط را بپذیرید و به جای غر زدن سعی کنید نکات مثبت کارتان را بیابید و حتی خوب است یک فهرست از نکات مثبت و منفی کارتان تهیه کنید. حالا آنها را کنار هم بگذارید، احتمالا در این فهرست نکاتی که باعث دلگرمی شما بشوند پیدا خواهید کرد، حتی اگر یکی از این نکات داشتن همکاران خوب یا درآمدی که چرخ زندگی تان را می چرخاند، باشد؛ پس به جای اینکه تمام مدت به آنچه از نظر شما معایب حرفه تان است تمرکز کنید، نکات مثبت کارتان را در نظر بگیرید.
یادمان باشد رضایت از درون ما نشأت می گیرد و یک حس درونی است. ما باید درون خودمان این احساس را داشته باشیم وگرنه بهانه هایی که به صورت مقطعی ما را خوشحال می کنند و باعث رضایت خاطرمان می شوند زودگذر هستند.
به طور مثال ممکن است یک ارتقای شغلی باعث شود چند ساعت یا حتی چند روز شاد و راضی باشیم اما خیلی زود این ارتقا برایمان عادی می شود و دیگر نمی توانیم با تکیه بر آن شاد باشیم. بنابراین رضایت و شادی را باید درونمان ایجاد کنیم و این امر محقق نمی شود مگر با تغییر نگرشمان نسبت به زندگی.
خودتان را بشناسید بسیاری از افراد علایق و توانمندی های خود را نمی شناسند. اگر شما علاقه ها و توانمندی های خود را بشناسید و به آنها توجه کنید به طور حتم می توانید زندگی لذتبخش تری داشته باشید. با شناخت علایق تان می توانید در اوقات فراغت به کارهایی که دوست دارید بپردازید و به این ترتیب زندگی تان از یکنواختی و کسالت درمی آید. به این ترتیب بخشی از روز را به کارهایی که دوست دارید خواهید پرداخت و کمتر از اینکه حرفه تان را دوست نداریدآزار خواهید دید.
حتی گاهی می توانید با تکیه بر این شناخت ها و تقویت توانمندی های خود راه جدیدی در حرفه تان بیابید که کارتان را هم برایتان خوشایندتر خواهد کرد.
خداحافظی با پیشرفت شغلی کسانی که کارشان را دوست ندارند و از آن بدتر از کارشان بدشان می آید، نه تنهاس لامت روانی بلکه سلامت جسمی شان هم به خطر می افتد چرا که همانطور که همه می دانیم روان و جسم ارتباط تنگاتنگی دارند و مشکلات هر یک بر دیگری هم اثر می گذارد.
وقتی روان شما همیشه در معرض فشار است، جسم تان نیز به مرور زمان آسیب خواهد دید. دردهای روانی جسمی که این روزها خیلی ها با آنها دست به گریبان هستند از جمله این دردهای جسمی است که ریشه روانی دارد.
از سوی دیگر، این افراد به دلیل اینکه شغل شان را دوست ندارند ممکن است نتوانند با همکاران خود رابطه خوبی برقرار کنند و چون مدام تحت فشار هستند، ممکن است در برقراری روابط موثر و سالم با سایر افراد هم ناتوان باشند و دیگران آنها را به عنوان افراد عصبی منفی باف، پرتوقع و ایرادگیر بشناسند.
این افراد همچنین شانس کمتری برای پیشرفت و ارتقای شغلی خود خواهند داشت چون واضح است فردی که انگیزه و علاقه لازم را برای انجام دادن کاری ندارد، نمی تواند در آن رشته چندان موفق باشد و همین امر ممکن است برسرخوردگی و ناکامی او بیفزاید.
اصولاً زمانی یک شخص میتواند کاری را بهدرستی انجام دهد که بتواند بر روی آن کار تمرکز کند و توانایی آن را داشته باشد که تمام جزئیات مربوط به آن کار را ببیند. حتماً برای شما هم پیش آمده که بخواهید کاری را انجام بدهید ولی تمرکز کافی را برای انجام آن کار نداشته و نتوانستهاید آن کار را بهدرستی انجام دهید، اصولاً زمانی یک شخص میتواند کاری را بهدرستی انجام دهد که بتواند بر روی آن کار تمرکز کند و توانایی آن را داشته باشد که تمام جزئیات مربوط به آن کار را ببیند، زیرا انجام یک کار بدون توجه به تمام زوایای پیدا و پنهان آن کار بدون شک نتیجه مطلوب را برای شما به ارمغان نخواهد آورد، لذا توانایی تمرکز بر روی یک کار درآنواحد یکی از ویژگیهای مثبت هر شخص محسوب میشود پس در این مقاله ما با یکدیگر راههای افزایش این توانایی را با یکدیگر بررسی میکنیم.
تمرکز چیست؟ اینیک سؤال بنیادی است که بایستی بهدرستی موشکافی شود زیرا بدون دانستن تعریفی جامع و شامل از تمرکز نمیتوانیم به اهداف تعیینشده خود دستیابیم، تمرکز تعاریف مختلفی دارد ولی بهترین آنها میگوید که تمرکز یعنی اینکه ذهن خود را بجای فکر کردن و درگیر شدن درباره چند موضوع، بر روی یک موضوع خاص متمرکز کنیم. یعنی اینکه زمانی که میخواهید کاری را انجام دهید لازم است که به دیگر امور فکر نکنیم تا بتوانیم با حداکثر توانایی ذهنمان گوشههای نهان آن موضوع خاص را واکاوی کنیم، زیرا ذهن هر شخص توان خاص و البته محدودی دارد و نمیتواند تا هراندازه بخواهد بر روی چند موضوع و یا حتی یک موضوع تمرکز کند پس با فکر کردن به یک موضوع درآنواحد میتوان تمرکز خود را بالا برد که هرچند این قضیه به یک سری دستورالعملها نیاز دارد که آن دستورالعملها را یکبهیک با همدیگر مرور میکنیم.
یکی از اولین گامهایی که در این راستا بایستی برداشته شود تصمیمگیری برای این است که شما اصلاً در یکزمان خاص میخواهید به چه موضوعی فکر کنید و یا اینکه چهکاری را میخواهید انجام دهید، زیرا زمانی که شما برای خود هدفگذاری کرده باشید خیلی راحتتر میتوانید بر روی آن هدف خود تمرکز کنید و بقیه موضوعات را که به هدفتان ربطی ندارد و یا اینکه در اولویتهای بعدی قرار دارند را کنار بگذارید، پس در اولین گام بایستی موضوع موردنظر خود را بهروشنی و با جزییات بالا تفکیک کنید تا موضوع موردنظر برای تمرکز، بهروشنی مشخص شود.
در زمینه مشاهده نشانههای تمرکز راهکارهای زیادی وجود دارد که یکی از آنها رفتن به تئاتر و یا سینما و مشاهده دیگران است زیرا زمانی که شما در سینما به دیگران نگاه میکنید به نکته جالبی پی میبرید زیرا زمان پخش فیلم و یا اجرای نمایش اکثر حضار بدون اینکه پلک بزنند و یا اینکه با یکدیگر حرف بزنند با تمام وجود در حال تماشای فیلم خود هستند این مشاهده به شما نشانههای یک شخص متمرکز را بهصورت تجربی نشان خواهد داد و نتیجه این تجربه تلاش برای استفاده از تمام حواس خود برای افزایش تمرکز است.
آمادهسازی شرایط محیطی از روشهای مفید برای افزایش تمرکز آمادهسازی شرایط محیطی است، آمادهسازی شرایط محیطی بدین گونه است که شما بایستی با توجه به کاری که میخواهید انجام دهید محیط آن کار را برای افزایش تمرکز خود مهیا سازید برای مثال شما میخواهید مطالعه داشته باشید لذا در راستای افزایش تمرکز خود بایستی شرایط محیطی مطالعه را نیز افزایش دهید بدینسان که از مطالعه در نقاط شلوغ خودداری کنید و اینکه وسایلی را که ممکن است تمرکز شما را بر هم بزند را مثل موبایل و تبلت را از خود دور کنید تا بتوانید بدون دغدغه ذهنی به مطالعه خود بپردازید.
از دیگر روشهای افزایش تمرکز افزایش آرامش خود است زیرا فردی که آرامش درونی دارد بدون شک مرغ خیال او کمتر از این شاخه به آن شاخه میپرد و بیشتر میتواند به یک موضوع درآنواحد فکر کند زیرا شخصی که دارای آرامش درونی است در کل موضوعات ذهنی برای او کمتر وجود دارد و ذهن ایشان کمتر دچار دریفت ذهنی میشود، در کل رویهمرفته تلاش برای آرام بودن بسیار میتواند در زندگی شخصیتان به شما کمک کند.
حال گاهی اوقات پیش میاید که شما بر روی کاری تمرکز میکنید ولی بعد از گذشت مدتی مشاهده میکنید که ذهنتان مشغول یک سری فکر و خیال دیگر میشود که در اینجا پیشنهاد ما به شما این است که زمانی که به این مرحله رسیدید دست از کار خود بردارید و برای مدتی استراحت کنید البته بهترین کار در اینزمانی قدم زدن است شما میتوانید مدتی را پیادهروی کنید و به تمام دغدغههای ذهنی خود فکر کنید و برای آنها بهصورت ذهنی راهحلی پیدا کنید تا اینکه وقتی میخواهید مجدداً به سر کار خود برگردید دیگر آن موضوعات پریشان کننده برای شما دغدغه ذهنی محسوب نشود.
در ادامه این مقاله برای افزایش تمرکز سه راهکار را که بر روی خروجیهای دانشگاه کانزاس قرار گرفته بود، تحلیل میکنیم که امید است مفید واقع شود. درباره این سه راهکار بایستی خدمت شما بیان شود که این راهکارها در واقع یک سری استراتژیهایی هستند که با تمرین و تکرار آنها میشود تمرکز خود را تا حد زیادی افزایش داد، البته نبایستی فراموش شود که اینها همگی با تمرین و تکرار است که مؤثر واقع میشوند وگرنه بدون تأثیر خواهند ماند لذا رمز موفقیت با این راهکارها در تکرار و تمرین است.
1- همین حالا اینجا باش
بعضی اوقات که شما در حال تمرکز کردن بر روی یک کار هستید بهصورت ناخودآگاه ذهنتان به یک موضوع دیگر بهاصطلاح پرش میکند که این قضیه را پرش ذهن میگویند، حال زمانی که شما مثلاً در کلاس درس هستید و ناگهان متوجه میشوید که دچار پرش ذهن شدهاید بایستی بلافاصله به خود بگویید که ” همین حالا برگرد” تا یک تلنگری به خود داده باشید و سریعاً به موضوع اصلی بحث برگردید، البته شایان ذکر است که این تمرین با گذر زمان نتیجه میدهد و شما بعد از چند هفته با تکرار زیاد شاهد این خواهید بود که فاصله بین پرشهای ذهن شما خیلی بیشتر از قبل میشود و شما در واقع متمرکزتر میشوید.
2- تکنیک عنکبوت
بعضی اوقات امکان مهیاکردن 100% شرایط محیطی برای ما وجود ندارد و گاهی اوقات چه بخواهیم و چه نخواهیم دچار یک سری عوامل حواسپرتی از خارج خواهیم شد، در اینجا مثالی برای شما میزنیم که متوجه شوید چگونه میشود این قبیل حواسپرتیها را نادیده گرفت و بر سر موضوع اصلی خودمان همچون گذشته متمرکز باقی بمانیم، اگر شما با یک تکیه چوب به تار یک عنکبوت مرتب ضربه وارد کنید عنکبوت بهصورت غریزی به سمت آن چوب حرکت میکند زیرا فکر میکند که در تارش دامی گرفتار گشته است ولی بعد از بررسی متوجه میشود که به کاه دان زده و از غذا خبری نیست! درنتیجه تکرار این عمل عنکبوت ما دیگر پاسخی به تکانهای تار خود نمیدهد و فکر میکند که بقیه تکانها هم مثل قبل بیهوده خواهد بود نتیجه این داستان این است که اگر ما تلاش کنیم که نسبت به وقایع اطرافمان بیتوجه باشیم نتیجه این اتفاق این خواهد بود که دیگر هر صدایی یا حرکتی باعث پرت شدن حواس ما نخواهد شد.
پس برای شروع سعی کنید نسبت به اتفاقات اطرافتان بیتوجه باشید مثلاً اگر سر کلاس درس یکی از دانشجویان سرفه کرد یا مدادش از روی میز افتاد برنگردید و آن را نگاه نکنید و یا حتی به آن صدا فکر نیز نکنید و یا هنگامیکه در حال صحبت با دوست خود هستید صرفاً به او توجه کنید و جای دیگری جز صورت او را نگاه نکنید، با انجام این تمرین کمکم تمرکز شما حساسیت خود را نسبت به اتفاقات حاشیهای از دست میدهد و شما کمتر دچار پرش ذهن میشوید.
3- وقت نگرانی
حال شما گاهی مورد هجوم سیلی از افکار و دلمشغولیهایی میشوید که منجر به پرش ذهن شما میشود، در این قسمت نگارنده به شما توصیه میکند که در طول روز برای خود یکزمان را بهعنوان زمانی جهت رسیدگی به آن دلمشغولیها و نگرانیها اختصاص دهید که نتیجه این کار باعث میشود زمانی که فکری رشته افکار شما را پاره کرد بلافاصله به خود بگویید که من برای رسیدگی به این امور وقت مخصوص به آن را دارم پس در حال حاضر بایستی بر روی مشکل فعلی خودم تمرکز کنم، نهایتاً با اختصاص دادن این وقت لابهلای جدول برنامههای روزانه خود باعث تمرکز بیشتر حواس خود میشوید، خیلی جالب است که بدانید در این زمینه نیز تحقیقاتی صورت گرفته است و نتیجه آن بدین شکل بوده که هر کس که از این وقت در برنامه زمانی روزانه خود استفاده کند در حدود 35% کمتر از دیگران دچار پرش ذهن در طول روز میشود.
از دیگر روشهای افزایش تمرکز این است که مثلاً زمانی که شما بر روی موضوعی خاص در حال فکر کردن هستید برای کاهش پرش ذهن خود بیشتر روی جزییات آن موضوع فکر کنید و تا میتوانید ذهن خود را بیشتر و بیشتر بر روی آن موضوع درگیر کنید تا وقت کمتری برای پریدن و فکر کردن بر روی دیگر موضوعات داشته باشد. البته دانستن سطح انرژی خود در طول روز نیز میتواند کمک شایانی برای برنامهریزی شما کند مثلاً اگر شما بدانید که در صبحها از انرژی بیشتری برخوردار هستید میتوانید موضوعات چالشی را که برای تمرکز بر روی آنها انرژی زیادی میخواهد، برای آنوقت قرار دهید و مثلاً شبها که از انرژی کمتری برخوردار هستید بر روی موضوعات سادهتر کار کنید.
البته از نقطه نظر فیزیکی و محیطی میشود مقالهها در راستای تمرکز داد ولی اگر بخواهیم خیلی خلاصه آنها را مرور کنیم مسئله نور و ژست شما هنگام انجام کاری از تأثیرگذارترین عوامل بر روی تمرکز شما خواهد بود.
یک دید دیگر حال مناسب است که از نقطه نظر پزشکی به مسئله تمرکز نگاه کنیم، گاهی مشاهده کردهاید که بعد از حدوداً 30 دقیقه تمرکز بر روی یک موضوع ذهن شما بهشدت خسته میشود و بسیار میخواهد که از روی آن موضوع بپرد، دلیل این امر بسیار جالب است و تماماً به چرخش جریان خون درون مغز انسان رابطه دارد، سوخت مغز انسان گلوکز است که از طریق خون و اکسیژن درون آن وارد مغز میشود حال اگر شما برای مدت طولانی یکجا بنشینید و تحرک نداشته باشید به دلیل این یکجا نشستن سیستم گردش خون شما دچار اختلالاتی میشود که مستقیماً بر روی تمرکز شما تأثیر مستقیم میگذارد، در این مواقع پزشکان توصیه میکنند که بعد از انجام 30 تا 60 دقیقه کار ذهنی اندکی قدم بزنید یا اینکه حرکات کششی انجام دهید تا سیستم خونرسانی خود را بهبود ببخشید، از طرف دیگر مکانیسم مغز انسان بهگونهای است که اطلاعات ورودی را در هنگام استراحت طبقهبندی میکند پس اگر ما استراحت کافی نداشته باشیم اطلاعات ورودی بهشدت رویهم انباشته میشود و استخراج و فراخوانی آنها برای مغز انسان بسیار دشوار میشود که نتیجه این قضیه نیز تأثیر مستقیم بر روی تمرکز شما خواهد داشت.
راهها و روشهای افزایش تمرکز بسیارند که در اینجا با یکدیگر خلاصه بعضی از مهمترینها را با یکدیگر مرور کردیم، ولی جا دارد که یک روش بسیار مؤثر و مفید دیگر را نیز برای شما دوستان واکاوی کنیم، در این روش که به آن اصطلاحاً روش کلیدواژهها میگویند بدین گونه است که شما بایستی همواره تعدادی کلیدواژه را که معرف اکثر ویژگیهای فعالیتهای موردنظرتان است را به خاطر داشته باشید و بعدازاینکه دچار پرش ذهن شدید بلافاصله آن کلیدواژهها را برای خود تکرار کنید زیرا این کلیدواژهها به شما این امکان را میدهد که با گفتن یک کلمه بهسرعت اصل موضوع را در ذهن خود بازخوانی کنید و با سرعت هرچه بیشتر به اصل رشته فکری خود بازگردید.
از زمان اختراع پول در قرن 19 قبل از میلاد در خاورمیانه شاید این سوال در بین مردم وجود داشته که آیا پول خوشبختی می اورد؟
مطالعات اخیر به جواب هایی در مورد این سوال قدیمی و همیشگی دست پیدا کرده که فراتر از اظهار نظرهای شخصی در این مورد بوده و تا حدود زیادی پایه و اساس علمی و آماری دارد.
علاوه بر این در ادامه به برخی توصیه های ارائه شده در راستای همین مطالعات برای شاد تر بودن در کنار انتخاب های صحیح پولی و مالی اشاره خواهیم کرد.
1. چه جیزی طبقه متوسط جامعه را خوشحال می کند؟ هیچ کس به طور دقیق نمی داند خوشحال خوشبختی چیست و دقیقا چه مفهومی دارد. چطور شرایط خاص فردی را خوشحال می کند و در مقابل همان شرایط برای فرد دیگری معنای خاصی ندارد و یا بالعکس ناراحت کننده است. مطالعات اخیر نشان می دهد که دو نوع شادی و خوشحالی وجود دارد.
یکی از آنها "تامین احساسی" نام دارد و به تجربه روزانه فرد که شامل میزان خنده، استرس ، عصبانیت ویا لذت بردن است مربوط می شود.
در مطالعه انجام شده در سال 2010 در دانشکاه پرینستون این نتیجه حاصل شد که طبقه پاین اقتصادی جامعه به اندازه کسانی که پول بیشتری درمی آورند شاد و خوشحال نیستند. اما میزان این اختلاف تنها تا یک حد معینی وجود دارد یعنی از یک حد درآمد بیشتر دیگر کسب درآمد بیشتر باعث بروز خوشحالی و شادی بیشتر نمی شود.
در واقع این نوع شادی و خوشحالی به میزان سلامت و ارتباطات سالم بستگی دارد نه به رقم حقوق و دستمزد افراد.
2.سطح بالاتری از شادی و خوشحالی نوع دیگری از شادی و خوشحالی وجود دارد که آن را "ارزشیابی زندگی" می نامند. این نوع رضایت به چشم انداز فرد از زندگی خود در دراز مدت و پیش بینی رسیدن به اهداف و آرزوهای آن فرد مربوط می شود.
محققین معتقدند این نوع شادی و خوشحالی با بالارفتن میزان درآمد و تحصیلات ارتباط دارد.
مطالعات سال 2013 در دانشگاه میشیگان بر روی 25 کشور مختلف نشان داد که افرادی کع درآمد بیشتری دارند به نظر شادتر و خوش حال تر از کسانی هستند که درآمد کمتری دارند. با این حال هیچ فاکتور ثابتی برای اینکه ارتباط بین پول و میزان خوشحالی و شادی افراد را توجیه کند وجود ندارد. برای مثال به دنبال نقض این مورد در مطالعات انجام شده افرادی وجود داشتنه اند که تا نیم میلیون دلار درآمد داشته اند اما میزان شادی و رضایتشان از زندگی بسیار کمتر از افراد با درآمد پایین بوده است.
3. چه چیز باعت شادی و رضایت در دوران بازنشستگی می شود؟ مطالعات موسسه پول ملی در سال 2013 نشان می دهد شاد ترین افراد بازنشسته کسانی هستند که هیچ گونه بدهی نداشته باشند و یا اینکه بدهی شان صاف شده باشد.
36 درصد بازنشتگان خوشحال و راضی کسانی بودند که بدهیشان تا 7 سال آینده تمام خواهد شد و در مقابل 24 درصد نا راضی قرار می گیرند.
اما چه چیزی باعث می شود که میزان بدهی و وام اینقدر اهمیت داشته باشد؟ افراد معمولا پس از بازنشستگی میزان درآمد و حقوق ثابتی دارند. به همین دلیل در صورت اتمام بدهی شان میزان پول بیشتری برای صرف کردن در امور مختلف دارند و به نسبت میزان شادی و رضایت بیشتری خواهند داشت.
84 درصد افراد مورد مطالعه نیز اظهار داشته اند که ذخیره کردن برای روز مبادا باعث می شود که احساس کنترل بیشتری بر روی زندگی خود داشته باشند و در نهایت رضایت و خوشحالی بیشتری داشته باشند.
4. جطور می توانیم خوشحال تر و راضی تر باشیم با وجود اینکه میزان شادی ورضایت افراد از زندگی به عوامل مختلفی بستگی دارد اما می توان به طور عمده آن را نتیجه تصمیمات ما در باره زمان و پول در نظر گرفت.
برای مثال اگر محل سکونت شما در نزدیکی محل کارتان باشد و زمان رفت و آمد شمتا کمت باشد به مراتب نسبت به زمانی که در یک خانه مجلل و به دور از محل کارتنا ساکن باشید احساس شادی و رضایت بیشتری خواهید داشت.
همچنین شیوه زندگی مصرف گرایانه الزاما شادی و خوشحالی به همراه نخواهد داشت ولی د ر مقابل ارتباطات اجتماعی با میزان رضایت افراد از زندگی رابطه مستقیم دارد.
بنابراین می توان گفت که صرف کردن پول و وقت برای داشتن ارتباط بیشتر با دوستان و آشنایان بسیار بهتر از رفتن به مراکز خرید و صرف هزینه برای خرید اقلام و کالاهای مختلف است.
اگر می خواهید تصمیمی بگیرید و در بزرگراه های زندگی ، سردرگم شده اید،بهتراست چراغ قوه های تان را روشن کنید.
برای بار اول است که وارد این جاده شده اید ، راهنمایی هم همراه تان نیست ، می خواهید مسیری را طی کنید که نسبت به آن آگاهی ندارید. هوا تاریک است و تمام جاده با نور ضعیف مهتاب روشن شده است ، چگونه می خواهید راه را طی کنید؟
در چنین شرایطی به طور طبیعی باید نگران این باشید که چه اتفاقی می افتد. اگر به راه تان ادامه دهید و فکری برای وضعیت موجود نکنید ، هر قدمی که بر می دارید ممکن است شما را از هدف تان و مسیری که صحیح است،دور تر کند و حتی ممکن است آسیبی هم به شما برسد.
باید فکری کنید . نوری ،چراغی و یا منتظر بمانید تا صبح شود وبتوانید تصمیم بگیرید از کدام طرف حرکت کنید.
حکایت این جاده و مسافرانش ،حکایت زندگی است و ما آدم ها که از صبح ،وقتی چشم باز می کنیم تا آخر شب که می خوابیم در حال انتخاب هستیم .تصمیم گیری های بزرگ و کوچک در طول روز ،آنقدر زیاد هستند که گاهی فراموش می کنیم همین لحظه و همین جا هم به نوعی در گیر« انتخاب کردن» هستیم.شما تصمیم می گیرید که این مقاله را تا انتها بخوانید ویا ادامه ندهید.من به شما پیشنهاد می کنم که تا اخر مطلب با ما باشید اما این شما هستید که تصمیم می گیرید.
از همین تصمیمات کوچک و ساده ،روش تصمیم گیری مهم است تا زمانی که در دوراهی های مهم زندگی باید یکی را انتخاب کنید و در برخی مواقع کار سخت تر می شود و در بزرگراهی چندین راه متفاوت مقابل روی تان قرار می گیرد و آنوقت است که باید بدانید برای انتخاب مسیر صحیح ،نمی شود شیر یا خط انداخت.تصمیم گیری صحیح برای خود قوانینی دارد. برخی از تصمیم های ما در زندگی می تواند به کلی بر روی اینده ی ما و حتی اطرافیانمان تاثیر می گذارد. وقتی میخواهیم رشته ی تحصیلی و یا شغل آینده مان را انتخاب کنیم ، درگیر یک تصمیم گیری مهم هستیم اما مهم ترین تصمیمی که هر فرد می گیرد و بر تمام جنبه های زندگی اش تاثیر می گذارد ، انتخاب همسر است.
1- فضای روشن ،انتخاب صحیح اولین شرط یک تصمیم گیری درست این است که باید این اتفاق در مسیر شفاف صورت بگیرد.همانطور که اگر در یک جاده باشید و نور کافی وجود نداشته باشد ،نمی توانید راه درست را پیدا کنید ، در انتخاب های زندگی نیز باید فضایی ایجاد کرد که تصمیم گیری در شرایطی بدون ابهام و با در نظر گرفتن کلیه ی جوانب صورت بگیرد.البته هر قدر هم که تصمیم گیری بر پایه ی عقلانیت باشد ، باز هم درصدی خطا را می توان برایش متصور شد اما هر چه جوانب کار بیشتر سنجیده شود ، می توان امیدوار بود که تصمیم صحیح تری و ضریب خطای کمتری ،گرفته شده است.
2- وقتی فکر ها جمع می شوند یکی از عادت های خوب انسانهای موفق ، مشورت و همفکری در مسائل زندگی است. هر قدر هم از نظر خودتان تمام جوانب کار را سنجیده باشید اما باز هم مطمئن باشید که چند فکر بهتر از یک فکر عمل خواهد کرد.البته تصمیم گیرنده ی نهایی شما هستید اما وقتی نظر دیگران را هم دریک مورد خاص بشنوید و تحلیل های آن ها را مورد توجه قرار دهید ،ممکن است که قسمت هایی از موضوع که از چشمان شما مخفی مانده است،نمایان شود و در تصمیم نهایی تان تاثیر بگذارد.
3- یک پیش نیاز اساسی یکی از ملزومات یک تصمیم گیری صحیح، تحقیق در آن موضوع است.چیزی که در فرهنگ ما در مورد ازدواج تقریبا به صورت یک رسم در آمده و در اغلب موارد ،دختر و پسر بعد از آشنایی اولیه ،در مورد فرد مورد نظر و خانواده اش ،تحقیق می کنند.تحقیق برای انتخاب و اطمینان از جنبه هایی که در فرصت کوتاه قابل بررسی نیست،یک راهکار مناسب است. حتی زمانی که رشته ی خاصی را برای ادامه ی تحصیل انتخاب می کنید ، پرس و جو از چند نفر که ان رشته را خوانده اند وپرسش هایی از چگونگی درس و بازار کار آن می تواند به شما کمک کند واقع بینانه تر عمل کنید.
4 - فرار از مسئولیت برخی برای آنکه از مسئولیت انتخاب های شان شانه خالی کنند و در صورت اشتباه ،تقصیر را گردن تقدیر و روزگار بیندازند ، به استخاره و فال روی می آورند که انتخاب صحیحی نیست.البته توکل بر خدا در هر کاری لازم و ضروری است اما به شرطی که در هنگام تصمیم گیری بر پایه ی عقل و شواهد موجود ،تمام تلاش تان را برای استفاده از فرصت انتخاب که خداوند به انسان داده است ، بکنید.
زندگی و حرکت در جاده ی آینده نیاز به تحقیق،تعقل و بررسی های شفاف و همفکری دارد.وقتی تمام این جوانب را رعایت کردید ، با توکل بر خدا می توانید در جاده ی زندگی قدم بردارید. منبع: تبیان